چرا پرورش هوش هیجانی تا این اندازه مهم است؟
هوش هیجانی (EQ)، یکی از ابعاد هوش انسانی است که به راحتی قابل رشد دارد. در این نوشتار به بیان دلایل پرورش آن می پردازیم. با ما همراه باشید.
رشد هوش هیجانی کودکان می تواند نقش بزرگی نه تنها در رشد شخصیت آنها بلکه در رشد تحصیلی آنها نیز بازی کند.
چالشی که کودکان با آن روبه رو هستند
بسیار مشکل است که در مورد آنچه کودکان ما در سطوح متفاوت زیادی با آن درگیر هستند، بی تفاوت ماند. بعضی از آنها با چالش هایی روبرو می شوند که نه تنها موفقیت تحصیلی آنها را به مخاطره می اندازد بلکه در مواردی بقای اولیه ی آنها را نیز به خطر می اندازد.
یک نگاه به اخبار جهان فهرست بندی از موقعیت های سخت را آشکار می سازد. برای نمونه سوء استفاده از کودکان، نرخ بالای طلاق، بارداری در سنین پایین، اعتیاد به مواد مخدر، بیماری های مربوط به ظاهر افراد (چاقی زیاد، لاغری بیش از حد)، خشونت، خودکشی و زورگیری.
جامعه نیازمند رسیدگی به این مساله است که دست اندرکاران تعلیم و تربیت چه مسئولیتی در قبال بهتر کردن زندگی کودکان دارند. آیا ما می توانیم کودکان را به دانش و مهارت مورد نیاز برای موفق شدن در زندگی مجهز کنیم؟ یا این که، آیا مدارس فقط برای تدریس مفاهیم درسی است؟ چه اهدافی باید مورد نظر مدارس باشد؟
یک نگاه به اخبار جهان فهرست بندی از موقعیت های سخت را آشکار می سازد. برای نمونه سوء استفاده از کودکان، نرخ بالای طلاق، بارداری در سنین پایین، اعتیاد به مواد مخدر، بیماری های مربوط به ظاهر افراد (چاقی زیاد، لاغری بیش از حد)، خشونت، خودکشی و زورگیری.
جامعه نیازمند رسیدگی به این مساله است که دست اندرکاران تعلیم و تربیت چه مسئولیتی در قبال بهتر کردن زندگی کودکان دارند. آیا ما می توانیم کودکان را به دانش و مهارت مورد نیاز برای موفق شدن در زندگی مجهز کنیم؟ یا این که، آیا مدارس فقط برای تدریس مفاهیم درسی است؟ چه اهدافی باید مورد نظر مدارس باشد؟
مدارس بر روی چه چیزی باید تمرکز کنند؟
تفکر در مورد عملکرد مدارس با در نظر گرفتن فشار عظیمی که در تمام جنبه های عملکردشان با آن روبرو هستند. تمرکز اصلی بیشتر مدارس فقط پیشرفت تحصیلی است. رعایت یکسان سازی موضوع های متفاوت درسی، به پایان رساندن کتاب های درسی، گردآوری دلایل موفقیت تحصیلی، انجام آزمون ها و امتحانات، محاسبه ی نمره ها و اعلام آنها بسیاری از مدارس معلمان را فقط مسئول و جوابگوی موفقیت تحصیلی دانش آموزان می دانند و هیچ گونه تأکیدی بر رشد اجتماعی و هیجانی کودکان نمی گذارند.
پس خود کودکان و نیازهای دیگرشان چه می شود؟ پس رشد مهارت هایی که این کودکان نیاز دارند تا خودشان را در طول زندگی به طور موفق اداره کنند چه می شود؟ پس رشد مهارت های اجتماعی و هیجانی آنها چه می شود؟ مک کاون، فریدمن، جنسن و رایدآوت (۱۹۹۱) بیان می کنند که "تعلیم و تربیت توجه خیلی کمی به رشد مثبت هیجانی کودکان داشته است."
آنها معتقدند که تمام کودکان استحقاق آموختن مهارت هوش هیجانی را در زندگی روزانه ی مدرسه دارند.
پس خود کودکان و نیازهای دیگرشان چه می شود؟ پس رشد مهارت هایی که این کودکان نیاز دارند تا خودشان را در طول زندگی به طور موفق اداره کنند چه می شود؟ پس رشد مهارت های اجتماعی و هیجانی آنها چه می شود؟ مک کاون، فریدمن، جنسن و رایدآوت (۱۹۹۱) بیان می کنند که "تعلیم و تربیت توجه خیلی کمی به رشد مثبت هیجانی کودکان داشته است."
آنها معتقدند که تمام کودکان استحقاق آموختن مهارت هوش هیجانی را در زندگی روزانه ی مدرسه دارند.
چرا هوش هیجانی؟
رشد هوش هیجانی کودکان می تواند نقش بزرگی نه تنها در رشد شخصیت آنها بلکه در رشد تحصیلی آنها نیز بازی کند. در حال حاضر پژوهش هایی که انجام شده نشان می دهند عملکرد تحصیلی کودکان زمانی که با عوامل اجتماعی و هیجانی آنها به خوبی برخورد شود بهبود می یابد (پترایدز، فردریکسون، فورنهام،2004). در حقیقت پژوهش های حاضر از این مسأله که موفقیت تا حد ۷۰ تا ۸۰ درصد بر پایه ی هوش هیجانی است پشتیبانی می کنند.
در حقیقت، حتی آمارهای به دست آمده از آزمون جامع پایانی دبیرستان و بهره ی هوش و سواد تحصیلی، نتیجه اش برابر است با هوش هیجانی (مک کاون و همکاران، ۱۹۹۸). الیاس آرنولد و ماسی (۲۰۰۳) نتیجه گرفته اند که بدون پرورش هوش هیجانی، مدارس نمی توانند کودکان را برای موفقیت در زندگی روزمره و تحصیلی آماده کند. آنها معتقدند که هوش هیجانی مهره ی گمشده ی اصلاحات در تعلیم و تربیت و برای آماده سازی کودکان برای موفقیت در زندگی تحصیلی و واقعی است. برای فراهم آوردن تعلیم و تربیت مناسب و مجهز کردن کودکان به ابزار و مهارت ای درست که آنها را قادر سازد تا در تحصیل موفقیت لازم را به دست آورند و مهارت های زندگی واقعی را بهبود بخشند، مدارس نیازمندند که فراتر از محیط تحصیلی رفته و توجه جدی به رشد هوش هیجانی کودکان داشته باشند.
الیاس (۲۰۰۳) بیان می کند که "مدارسی که رشد هوش هیجانی و بهره ی هوشی را هدف مشترک خود می دانند می بایست استاندارد تعلیم و تربیت شوند."
در حقیقت، حتی آمارهای به دست آمده از آزمون جامع پایانی دبیرستان و بهره ی هوش و سواد تحصیلی، نتیجه اش برابر است با هوش هیجانی (مک کاون و همکاران، ۱۹۹۸). الیاس آرنولد و ماسی (۲۰۰۳) نتیجه گرفته اند که بدون پرورش هوش هیجانی، مدارس نمی توانند کودکان را برای موفقیت در زندگی روزمره و تحصیلی آماده کند. آنها معتقدند که هوش هیجانی مهره ی گمشده ی اصلاحات در تعلیم و تربیت و برای آماده سازی کودکان برای موفقیت در زندگی تحصیلی و واقعی است. برای فراهم آوردن تعلیم و تربیت مناسب و مجهز کردن کودکان به ابزار و مهارت ای درست که آنها را قادر سازد تا در تحصیل موفقیت لازم را به دست آورند و مهارت های زندگی واقعی را بهبود بخشند، مدارس نیازمندند که فراتر از محیط تحصیلی رفته و توجه جدی به رشد هوش هیجانی کودکان داشته باشند.
الیاس (۲۰۰۳) بیان می کند که "مدارسی که رشد هوش هیجانی و بهره ی هوشی را هدف مشترک خود می دانند می بایست استاندارد تعلیم و تربیت شوند."
هوش هیجانی چیست؟ چگونه ممکن است در کودکان پرورش داده شود؟
مفهوم هوش هیجانی مبحث تازه ای نیست. هاوارد گاردنر در کتاب "چارچوب ذهن (۱۹۸۳) از نظر موش های چندگانه، به آن عنوان هوش بین مرزی و هوش فرامرزی (جمعی) داده است. با وجود این، پیتر سالووی از دانشگاه بل و جک مایر از دانشگاه نیوهمشر اولین کسانی بودند که واژه ی هوش هیجانی را به کار بردند، در حالی که در حال تحقیق بر عوامل عملکرد مؤثر در جامعه بودند (۱۹۷۷). این دانیال کلمن در کتاب "هوش هیجانی (1995)" بود که این مفهوم را به عموم مردم ارائه کرد. هوش هیجانی را نویسندگان متفاوت به گونه های متفاوت تعریف کرده اند، و پژوهش ها در حال پالایش مفهوم هوش هیجانی می باشند. بعضی تعاریف موجود بسیار علمی است.
ما به نتیجه رسیده ایم که بهترین تعریف از "6 ثانیه " (نام یک مؤسسه ی جهانی) است، که هوش هیجانی را این چنین تعریف می کند: "هوش هیجانی انتخاب هوشیارانه ی تفکر، احساس و عمل برای دستیابی به بهترین نتیجه در ارتباط با خود و دیگران است" (فریدمن و جنسن، ۲۰۰۵). گلمن (1995) پنج حیطه را برای هوش هیجانی توصیف می کند:
ما به نتیجه رسیده ایم که بهترین تعریف از "6 ثانیه " (نام یک مؤسسه ی جهانی) است، که هوش هیجانی را این چنین تعریف می کند: "هوش هیجانی انتخاب هوشیارانه ی تفکر، احساس و عمل برای دستیابی به بهترین نتیجه در ارتباط با خود و دیگران است" (فریدمن و جنسن، ۲۰۰۵). گلمن (1995) پنج حیطه را برای هوش هیجانی توصیف می کند:
- درک احساسات فردی: خودآگاهی بنای هوش هیجانی است. توانایی شناخت احساسات همان گونه که در زندگی واقعی رخ می دهند.
- اداره کردن احساسات: اداره کردن احساسات، توانایی است که بر روی خودآگاهی بنا می شود. توانایی اداره ی احساسات شدید تا حدی که بتوانیم خودمان را آرام کنیم، توازن برقرار کنیم و نه این که از پا درآییم یا فلج شویم.
- به خود انگیزه بدهیم: خود انگیزش و استادی در رابطه است با هدفمند بودن، تمرکز داشتن و هدایت کردن احساسات به سوی نتایج دلخواه و مطلوب.
- شناخت احساسات در دیگران: همدلی و همدردی مهارت بنیادی انسان است و به این معنا است که قادر باشیم احساسات دیگران را بشناسیم و نقطه نظرهای آنها را درک کنیم.
- اداره کردن روابط: مدیریت احساسات در دیگران هنر در روابط می باشد، یعنی توانایی برای اداره کردن دامنه ای از روابط اجتماعی و با نرمی تعامل داشتن با دیگران.
نویسنده: هلن مافینی-شهناز بهمن
منبع: کتاب «پرورش هوش هیجانی کودکان»
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}